(امیر) محمدرضا صاحب جلال از هنرمندان پیشکسوت یزد به رحمت خدا رفت
به گزارش پایگاه خبری یزدباما ، محمد رضا امیرخانی ازهنرمندان عرصه نمایش استان یزد در سوگ از دست رفتن این هنرمند پیشکسوت (امیرصاحب جلال) یادداشتی را به این پایگاه خبری ارسال نمود که در ذیل می خوانید :
به نام هستی بخش برخی جمعه ها چه ناگوارند، کاش نمی آمدند! برخی تلفن ها، پیام ها کاش هرگز مخابره نمی شد.. ، نه نه این چه حرفیست؟ مگر چه شده است که جمعه و تلفن و پیام را تاب نمی اوری؟.. وقتی عزیری نابهنگام از قفس تن می رهد و عزم دنیای دگر می نماید و تنهایت می گذارد باجبار به زمین و زمان و همه پرخاش میکنی!! و این طبیعی ماجراست و پذیرفتنی که امیر اقای صاحب جلال نجیب، محبوب محجوب را با رفاقتی نزدیک به چهار دهه در حالی که حتی یکبار تو را نرنجاند و رنجید و دم نزد و امید بود و امید و… در اوج درد لبخند میزد و همه را عادی و عادت می دانست و در حالی که استراحتگاهش در این سال های آخر دستگاه های خونرسان دیالیز بود و نگاهش به عقربه های ساعت که سپری شود زمان تصفیه و چه بی محابا به زمانه ای که با او نامهربان بود می نگریست و مثل چشم بهم زدنی همه می آمدند و می رفتند سال ها، ماهها، هفته ها و روزهای تلخ و شیرین ذهن آرامش را که دیگر متلاطم بود و متحیر و فقط می خواست از این اجبار آنالیز رها شود و یکبار دیگر چشم بگشاید به درب خروجی بیمارستان و ادمها و روزمره گی ها و… نمی دانم چرا از پایان شروع کردم و از روزهای غم و اندوه و تحمل درد و رنج جسم امیر نوشتم که او بزرگ بود و بزرگوار و با مهربانی و لبخند یکبار شکوه ننمود و ننالید که امیر را با نومیدی ناسازگاری بود و نه گفتن را بلد نبود و برای همین نه نگفتن هایش چه تحمل ها نمود انچه نباید و وقتی به بازخوردهایش اندیشه می نمود فقط تبسم می نمود و لبخندی و نگاهی پر رمز و راز به آدمهایی که پیرامونش بی پیرایه نبودند و… قلم هذیان نمی گوید از دوستی می گوید که در اوج درد آرام بود و تو را آرام می نمود. می توانستی درد دل کنی، عقده بگشایی و امیر مهربانانه گره گشایت باشد با همان لبخند همیشگیش و تو را برهاند از زنگارها که امیر با زنگار میانه ای نداشت. وقتی به مرور چهار دهه دوستی ام با امیر صاحب جلال می پردازم افزون بر مهربانی و لبخند و امید، باید ببالم و افتخار کنم از هنرمندی می گویم که خلاق بود و همه فن حریف و حلال مشکلات هر تهیه کننده و کارگردانی!! در موسیقی دستی بر اتش داشت، ملودی ها را می شناخت و نوازنده ای چیره دست بود، در پاییز ۱۳۷۰شمسی فیلمبردار فیلم ۱۶میلیمتری در وادی مروت بود که بدلیل تعدد لنزها از دشوارترین های فیلمبرداریست. بازیگر توانمندی بود و به دلیل بیان زیبایش که درست ادا می نمود جملات را در قاب تصویر تلویزیون خوش می درخشید و به دلیل اخلاق نیکویش کارگردانها دوباره و چندباره ازو مدد می گرفتند که نمونه اش بازی در سه سینمایی تلویزیونی اقا سید جلال دهقان اشکذری بود که بزیبایی نقش افرین بود. دهها نمایش رادیویی را کارگردانی نمود و چه ارام و با وقار پا به استودیو می گذاشت که صدابردار و بازیگر و افکتور و.. از حضورش شادمان می شدند. خود شاهد نبودم اما ساخت هودج در سالن دهم فروردین با طراحی و ابتکار امیر صاحب جلال را فقط یک شگفتی می نامند.(روایت استاد حیدر نیک ایین) چه بنویسم که قلم نمی تواند از هنرهایش بگوید که اگر بخشی را عنوان نمودم که می دانم بسیار باید بیفزایم. منجمله اجرای دکلمه و کارگردانی مراسم هاو… سخت و دشوارست از کسی بگویم که فقط منشا خیرات و برکات بود وقتی رئیس انجمن نمایش یزد شد پلاتوی تالار هنر را احداث نمود که یادگار اوست. (سال ۹۵) کلام را کوتاه نمایم و بنویسم هنریزد براستی عزادار شد و فقدانش برای من کمترین و همه انها که حتی یکبار امیر صاحب جلال را از نزدیک دیده بودند بسیار رنج اور و جانکاست. امیر در پنجم ابان ۱۴۰۲اسمانی شد و امروز ششم ابان نقاب در خاک می کشد. برایش عزاداریم اما جاودانه شد و جاودان می ماند چرا که بزرگ بود، بزرگوار و معزز. به خانواده اش و به همه هنرمندان و فرهیختگان تسلیت و تعزیت می گویم . روحش شاد و قرین رحمت الهی باد. سحرگاه ششم ابان ۱۴۰۲شمسی. یزد،
محمدرضا امیرخانی.