پایگاه خبری یزد باما ؛محمد رضا شوق الشعرا ؛ نگاهی به نمایش «خنکای ختم خاطره»
فکر نمی کردیم نمایش«خنکای ختم خاطره» دلچسب باشد، اما بود! فکر نمی کردیم بازی های قشنگ و روانی ببینیم و اما تک بازی های قشنگ و گیرایی را به مدد یک متن قوی دیدیم.
متن نمایشنامه «خنکای ختم خاطره» سرتر و محکمتر از کارگردانی بود، و تابلوهای خلق شده آنقدر زیبا بود که مانع از خستگی و دلزدگی تماشاچی می گشت.
متن حرف های زیادی برای گفتن داشت، حرف های جان دار و پر از پیامی که در اوضاع و شرایط فعلی یزد، نیمه جویده گفته شده بود.
یزدی شدن یکی از شخصیت های نمایش با آنکه باعث خلق تابلوی بسیار زیبا و تاثیرگذاری شده بود، اما در راستای متن نبود و بنوعی در حق نویسنده و متن نمایش خیانتی فاحش شده بود!!
سهیلا ستوده نیا در اجرای مونولوگ های طولانی موفق عمل کرده بود و اما بازی خوب و زیبا و روان او بخاطر در یک نقطه قرار گرفتنی که بدلیل نوع نگاه و یا بعبارتی ضعف کارگردانی بود، خوب به چشم نمی آمد و بسیاری از تماشاگرانی که در قسمت مخالف جایگاه بازی او نشسته بودند، قادر به حس و تماشای همه بازی او نبودند.
تابلوهای ترسیم شده در خنکای ختم خاطره را صدای گرم محسن نشاسته گر و موسیقی که در خدمت کار بود به اوج می رساند و قابل تحمل و تحسین می کرد.
سالها قبل نادر نظافت در اجرای دوباره نمایش «در سکوت گذرگاه» نقش پدر پیری که در پی پسرش می رفت و در نمایش «خبر اینست که اینجا خبری نیست که نیست» نقش پدر شهید شلوار جین پوش را ایفاء کرده بود، و بازی دوباره و پس از چهارده سال او در نقش پدر سالخورده و تکیده شهید ارمنی، باورکردنی و قابل تحسین بود.
در مجموع نمایش در خنکای ختم خاطره ارزش دقایقی در شلوغترین جای شهر دنبال جای پارک گشتن و ساعتی برای تماشایش در سالن شرف الدین علی نشستن را داشت.
«خنکای ختم خاطره » نمایشی بود که باید دوبار آن را تماشا کرد، هر چند که کارگردانی در حد و اندازه متن نباشد، ولی آنقدر بود که کار را قابل تحمل و تحسین کند.
یک خسته نباشید به گروه نمایشی خنکای ختم خاطره